وحدت وجود



خداوندشبیه هیچ کس نیست چون وجود محض است ،وجود نمی تواند دوتاباشدولی ماهیت می تواند هزارتا چیز باشدچون عامل دویی ماهیت است نه وجود اگردوتاچیزداریم به خاطراینست که دوتاماهیت داریم اما وجودچون ماهیت ندارد نمی توانددوتاشود

 

گول خوردن



آدم فقط وقتی گول می خورد که صاف نیست وگرنه نمی شودکه انسان فرق دروغ باراست رانفهمدچون دروغ خیلی طعم وبوو مزه اش باراست فرق می کند



 

بوی کبروبوی حرص و بوی آز درسخن گفتن بیاید چون پیاز



آنچان که اگر شامه ظاهری ماسالم باشد بوی پیازرامی توانیم تشخیص دهیم



اگرشامه باطنی ما هم سالم باشدمی توانیم تشخیص دهیم و می توانیم اطلاعات رابگیریم



احوال پرسی



احوال پرسی های ما بصورت تعارف درآمده وسریع تمام می شودولی وقتی می گوییم حال توچطوره؟ یعنی واقعادلم می خواهدبدانم ومی خواهم بیایم درزندگی تووبدانم چه نیازی داری؟ما اگرواقعاحال هم رابپرسیم خیلی ازمشکلات حل می شود

اینترنت



امروزه تمام سلولهای عالم پرازعلم ودانش وآگاهی شده است وفقط شمابایددستوربدهیدواطلاعات رابگیرید،ازطریق شبکه اینترنت تمام کتابهای عالم دراختیارشماخواهدبوداکراتصال ما محدودباشد فقط هارددیسک خودمان خواهدبودوچندتا سی دی ای که داریم ولی اگرمتصل شدیم به شبکه اینترنت تمام اطلاعات دراختیارماخواهدبودولی یک شبکه اینترنت بزرگتری هست که هنوزبه آن دسترسی پیدانکرده اندوآن شبکه اینترنتی است که انبیاواولیا وشعرای آسمانی به آن شبکه متصل می شوند،آنچنان که شعرای آسمانی می گویندکه ما شعرنمی گوییم بلکه الهه شعررا صدامی کنیم واو می آیدوشعروداستان راتعریف می کندچون اوازعالم بالا به آن شبکه دسترسی دارد

دروغ





دروغ خودش جهنم است اگرشماعمیق شویدمتوجه می شویدکه همین الان دروغ آتش است به محض اینکه آدم دروغ می گویدنظام فکری اش به هم می خوردوتمرکزحواسش راازدست می دهدوکم حافظه می شودوهزارعیب روانی پیدامی کندآدم های دروغگوازسلامت فکربرخوردارنیستندتمرکزحواس که عامل خلاقیت است درآنهاازبین می رودچون آدم دروغگواضطراب داردچون می داندکه دروغ خوب نیست ودلش هم نمی خواهدکه فاش بشودوهردروغ آدم رابه دروغ دیگری می کشاندویک دوتادروغ انسان که فاش شدهویت او زیرسوال می رودهیچ چیز بدترازاین نیست که وقتی انسان حرفی می زندمردم نگاه کنندکه این آقاراست می گویدیادروغ ،هیچ چیز بهترازاین نیست که وقتی آدم حرفی زدهمه بگوینداین آقاوقتی حرفی زدراست است؛ بنابراین شخصیت اجتماعی انسان وحضورآدم درجامعه به هم می خوردواین ادامه پیدا می کندتاقیامت وبه شکلهای دیگری ظهورپیدامی کندواینطورنیست که شمارابه خاطردروغ مجازات کنندبلکه خوداین دروغ مجازات شماست






بخشش



گناه یعنی نقصان ومحوکردن گناه یعنی رسانیدن کسی از مرتبه نقصان به کمال؛



اگرکسی راکه خطایی ازاو سرزده راخواستیدببخشیدیک راه آن این است که به اوبگویید تورابخشیدم واورارها کنید،ولی یک راه دیگرآن اینست که آن نقصانی که دراوهست که به سبب آن نقصان این بی ادبی وظلم دراوحادث شده است راازاوبگیرید وتبدیل به کمال کنیدواین بهترین راه بخشش است



موسیقی



هرموسیقی ای راکه می خواهید گوش دهیدببینیدازکجامی آیداگرازشهرت طلبی وبی بندوباری وپول طلبی می آیدمعلوم است که به همان جا هم شمارادعوت می کند وبه همان جایی هم که از آن می آید منتهی می شود


صورت مطلق





یک صورتی هست که مقصوداین صورت جسمانی واین هیئت ظاهری است امایک صورتی به معنای ارسطویی هست که ارسطووقتی می گوید صورت درمقابل ماده است اینکه مااصطلاحامی گوییم صورت ومی گوییم اهل صورت نباش ارسطوبه این می گویدماده ،آنوقت صورت نزدارسطوهمان جان است وجهت وحدت هرچیزی به صورتش است هرچیزی که ترکیب شده ازماده،آن ماده جهت کثرت آن است چون به سبب آن ماده هزارچیزوصدملیاردذره وبینهایت ذره است ،امابه سبب صورتش است که می گوییم یک قالی یا یک سمفونی،صورت عبارتست ازوحدت بخش عالم ماده پس کمال هرچیزی به صورت آن است وهمینطوراین کمالات تعالی می گیرند تابرسندبه صورت مطلق،هرقدرماده کمترمی شود معلوم میشود به کمال نزدیکترشده است وقتی نقاش نقشی می کشد بعلت غلبه عالم معنا وصورت دیگر کسی پول کاغذورنگ آن راکه همان ماده آن نقش است راحساب نمی کند وماده درصورت محومی شود،تاوقتی که ماده هنوزهست معلوم است که صورت هنوزصورت کاملی نیست، اگر یک تکه آهن را پیچی دهیدواین کارراتکرارکنید تاجایی که ازآهن لطافت یک طره زیبارابیافرید آنوقت آن قطعه رامی گذارنددرترازووبجای آن طلامی دهند؛ آن صورت مطلق راارسطو می گوید خدا،خداکسی است که ماده نیست چون جهت قابلیت هرچیزی را می گویندماده وجهت کمال آن را می گویندصورت ،چون اوکمال مطلق است هیچ ماده ای ندارد وهیولایی نداردوهیچ چیزی دراوبالقوه نیست وهمه چیزدراوبالفعل است، اگر انسان آن صورت مطلق را ببیندتمام مشکلات عالم برایش حل می شود،فرض کنیدیک مورچه ای روی یک قالی ای حرکت می کند هرلحظه برایش اشکال پیش می آیدکه چرااینجاسفیداست و جای دیگرسیاه است؟اگرقراربودسفیدباشدچرااین طرفش سیاه است اگرقراربودسرخ باشد چرا سفیداست؟اگرقراربودصاف باشدچرااینجاکج است اگراصل برکجی است چرابعضی جاها صاف است؟اگررنگ سفیدخوب است چرا اینجا سرخ است؟ولی وقتی آن یونیورسال فرم را ومجموعه این قالی را می بیند تمام اشکالاتش برطرف می شودووقتی آن جان رامی بیندمی فهمدکه هرکدام ازاینهادرجای خودشان درست هستند